نویسنده: دکتر کمال پولادی




 

تاریخ و حکمت نظری

نظر ابن خلدون درباره ی تاریخ بیشتر با نظر متکلمان معتزلی نزدیکی دارد. معتزله نخستین کسانی بودند که اصول مکتب نقلی تاریخ را که طبری نماینده ی بزرگ آن مورد نقد قرار دادند. آنها بر لزوم درک عقلانی چیزها و جستجوی علت آنها تأکید کردند. فیلسوفان مسلمان (به جزء مسکویه رازی) با پیروی از ارسطو تاریخ را علم نمی دانستند. از نظر ارسطو علم تنها در حوزه ای میسر است که یک تصدیق کلی حاصل شود، در حالیکه موضوع تاریخ امور متغیر است. در این خصوص ابن خلدون از سنت ارسطو پیروی نمی کند. او مثل مسکویه رازی، مسعودی و بیرونی تاریخ را علم به حساب می آورد. اشعری ها نیز تاریخ را علم به حساب نمی آورند، زیرا اصولاً اصل علت و معلول را قبول نداشتند. از نظر آنها رابطه علت و معلولی رابطه عادی میان اعراض به حساب می آمد.
ابن خلدون در نگرش به تاریخ نیز احادیث را از اخبار تاریخی متمایز می کند. برای احادیث صحت مرجع ملاک درستی حکم ها است، اما در مورد وقایع تاریخی باید به جستجوی علت ها پرداخت و تلاش کرد از وقایع ظاهری به ماهیت درونی تاریخ رسید. منظور ابن خلدون از نوشتن تاریخ بیان وقایع نیست بلکه درک قانون مندی های امور است. ابن خلدون علم عمران را برای درک جامعه بشری و درک تاریخ هر دو تأسیس می کند.
کتاب های ابن خلدون شامل یک مقدمه و سه کتاب است. «مقدمه» درواقع مبانی نظری کتاب های تاریخی است. این کتاب که به طور مجزا به عنوان مقدمه ابن خلدون معروف است علم عمران ابن خلدون را در خود دارد. او فهم وقایع تاریخی را که در کتابهای بعدیش آمده است منوط به درک علم عمران می کند.

ساخت کلی علم عمران ابن خلدون

پیش از آنکه در این مبحث به توضیحات تفصیلی تر درباره ی علم عمران ابن خلدون بپردازیم ابتدا تلاش می کنیم در بیانی فشرده یک طرح کلی از آن را به صورت زیر ترسیم کنیم.
مبانی علم عمران ابن خلدون را چنین می توان بازسازی کرد که اجتماع انسانها امری ضروری است به این معنا که انسان جز به هیئت اجتماعی نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. بستگی هایی که بین انسانها وجود دارد و «عصبیت» خوانده می شود کار این اجتماعات را تسهیل می کند. همین عصبیت در عین حال پایه شکل گیری اجتماعات بزرگتر از جمله دولت است. دولت نیز مثل یک ارگانیسم است که حیات خاص خود را دارد، حیاتی که با قوانین علّی و عینی هدایت می شود. دولت یک واحد سیاسی و اجتماعی است که تمدن در سایه آن امکان پذیر می شود. زیربنای دولت قدرت است، اگر یک اقتدار مورد قبول عام وجود نداشته باشد تمایلات شریر انسانها آنها را به سوی نابودی متقابل می برد. هسته های دولت بر بنیاد عصبیت شکل می گیرد. کسی که در ابتدا بر یک جماعت کوچک اقتدار دارد رئیس یا شیخ یک واحد اجتماعی کوچک (مثل قبیله) است. اما اقتدار او به تدریج رشد می کند، بسط می یابد و به یک پادشاهی تبدیل می شود. پادشاهی میل به مطلقه شدن دارد و پادشاه از ریشه های عصبیت فاصله می گیرد. پادشاهی در شرایط شکل گیری یک دولت پادشاهی میسر می شود.
دولت مثل هر ارگانیسم دیگر دوره های زایش، رشد، بلوغ، کهولت و سرانجام مرگ را پشت سر می گذارد. پادشاه فقط با تضعیف عصبیت یعنی آنچه به واسطه ی آن به حکومت رسیده است می تواند فرمانروایی مطلقه ی خود را مستقر کند. بنابراین باید ریشه های عصبیت خود را قطع کند. به این ترتیب برای حفظ حکومت به سربازان مزدور متوسل می شود. برای این کار و برای گذران پر تنعم خود به وضع مالیات های سنگین اقدام می کند و موجب نارضایتی می شود. به این ترتیب راه زوال سلسله خود را هموار می کند. آنگاه نوبت به یک عصبیت دیگر، یک عصبیت تازه، است که مسیر یاد شده در بالا را طی کند و دولت ناتوان مستقر را براندازد و دولت جدیدی بنا نهد.
ابن خلدون ضمن یک تجزیه و تحلیل دقیق علمی از چنین تحولی و کشف و معرفی قوانین علّی آن در عین حال همه اینها را به مشیت الهی نیز پیوند می زند و می گوید نهاد دولت چه خیر یا شر از مقدرات الهی است(1).

ضروری بودن اجتماع بشری

ابن خلدون به سیاقی که هم متکلمین پیشین و هم فیلسوفان پذیرفته بودند انسان را موجودی «مدنی بالطبع» معرفی می کند، اما نه به مفهومی که به طور طبیعی محکوم به زندگی در مدینه است بلکه به این مفهوم که موجودی اجتماعی است و ضرورت اقتصادی- اجتماعی او را به مدنیت سوق می دهد. مفهومی که ابن خلدون از مدنی بالطبع دارد با مفهومی که فیلسوفان یونانی و به پیروی از آنها فیلسوفان متقدم اسلامی مثل فارابی و ابن سینا داشتند، چنانکه جواد طباطبایی به درستی می گوید، متفاوت است. منظور فیلسوفان یونانی تقدم منطقی مدینه (شهر) بر فرد و جامعه است، در حالی که منظور ابن خلدون تقدم تاریخی آن است. منظور این است که نیازهای انسان منشاء ضروری بودن جامعه و همچنین عمران (یا تمدن) است(2).
شهوات و امیال از عواملی هستند که برقراری مناسبات اجتماعی را ایجاب می کنند. اما وقتی می گوییم امیال ساده ترین میل یعنی میل به رفع گرسنگی تا پیچیده ترین آنها را یعنی تنوع و تجمل در جوامع متمدن را در برمی گیرد. نیاز جسمی انسان او را ناگزیر به آمیزش با دیگران می کند و همین که اجتماع پدید آمد ضرورتاً مراحلی را طی می کند که به پیدایش عمران (تمدن) سیر می کند. انسانها در جهت نیاز به تغذیه و تولیدمثل دور هم گرد می آیند، کسب تخصص می کنند و تقسیم کار پدید می آورند. به سبب همیاری مازاد تولید و فراوانی حاصل می شود و جامعه به سمت تجمل می رود. شهوات که تاکنون تابع انگیزه پایه ای بقا بودند رفته رفته در مجراهای دیگری به کار می افتند که افزودن بر تجمل و تنعم از آن جمله است. افزون خواهی باعث آغاز تعدی برخی بر برخی دیگر می شود. آنگاه برای جلوگیری از هرج و مرج به استقرار حاکم نیاز است. جامعه وقتی به پایداری می رسد که افراد خود را تحت فرماندهی فردی نیرومند از میان خود قرار دهند. اطاعت از فرمان این شخص موجب بنیان گرفتن دولت می شود.
بنابراین همان طور که اجتماع انسانی ضروری است وجود دولت نیز امری ضروری است. اجتماع جز از طریق تأسیس دولت نمی تواند به وجود خود ادامه دهد. درست است که انسان پیش از تشکیل دولت نیز وجود داشته است اما در چنین شرایطی هستیش به حیوان نزدیکتر بود تا به انسان. از طریق تأسیس دولت است که بشر طبیعت خاص بشری خود را بروز می دهد، بدین معنی که نیروی تعقل خود را در برابر شهوات حیوانی به کار می اندازد.

عمران بدوی و عمران حضری

مهمترین فرق میان جوامع فرق میان عمران بدوی و عمران حضری است. عمران حضری یا حضارت به معنی شهرنشینی و مدنیت (تمدن) است. در عمران بدوی زندگی متوجه رفع نیازهای اولیه مثل خوراک، پوشاک و مسکن است. در عمران بدوی کار اصلی بشر کشت و کار و پرورش دام است (خواه به صورت بیابانگردی یا به صورت یکجانشینی). از خصایص عمران بدوی سادگی شئون زندگی است. در این جوامع کارهای ناپسند کمتر است اما عیب آن این است که در آن نهادهای سیاسی نیرومند پیدا نمی شود.
گروه اجتماعی بدوی براساس عصبیت شکل می گیرد. گروهی که براساس عصبیت شکل می گیرد نیاز به یک اتحاد اجتماعی داخلی دارد که در برابر گروه های بیرونی از خود دفاع کند. اشتراک نسب، اشتراک منافع و اشتراک تجارب زندگی عاطفه عصبیت را تقویت می کند. رفته رفته عوامل اخیر عامل نسب را تحت الشعاع قرار می دهد، اشخاص حتی خارج از جرگه ی خویشاوندان در یک گروه جمع می آیند. این عوامل و همچنین عوامل دیگری مثل ظرفیت های تولید جامعه بر وسعت گروه ها و ماهیت نهادهای سیاسی آنها تأثیر می گذارد. نهادهای سیاسی اجتماعات اولیه مبتنی بر خویشاوندی و احترام به ریش سفیدان قوم است.
اما این عمران بدوی به همین حال باقی نمی ماند. افزایش شمار گروه های کوچک و کشمکش در میان آنها برای کسب قدرت بلامعارض موجب می شود که آن گروه که عصبیت در میان آنها قوی تر است بر گروه های دیگر چیره شود. در این حال رضایت اختیاری جایش را به پادشاهی مبتنی بر قوه ی قهریه می دهد.
تمدن نمی تواند بی احترام به مراجع و وحدت و دلبستگی به یک محل معین و رعایت حقوق دیگران وجود داشته باشد. بادیه نشینان برای اینکه بتوانند یک تمدن بزرگ بنیاد نهند یا امپراتوری های بزرگ را فتح کنند نیاز به یک نیروی اضافی دارند تا عصبیت آنها را استحکام بخشد و اعتلاء دهد این نیرو دین است. وقتی یکی از عصبیت ها دینی را پذیرفت و آن را اشاعه داد دین تبدیل به یک عصبیت تازه می شود ابن خلدون به این ترتیب شکل امپراتوری اسلامی را نیز بر پایه علم عمران خود تجزیه و تحلیل می کند.
عمران بدوی در تکامل خود به عمران حضری و تمدن ختم می شود. شهر محلی است که در آن می توان خواهشهای گوناگونی چون کسب قدرت، میل به تجمل، لذت های جسمانی و گرایش به رفاه و آسایش را اقناع کرد. اما نیرویی که تمدن را به این مرحله رسانده است سرانجام قوه ی خلاقه اش به انتها می رسد و به سراشیبی زوال می افتد.

زوال دولت

هر دولتی پس از شکل گیری بنا به قوانین ضروری راه زوال را نیز می پیماید. زوال دولت از قوانین طبیعی و ضروری رشد، بلوغ و افول پیروی می کند. عمر دولت کم و بیش منطبق با سه نسل است. سازندگان قدرت حاکمه در نسل اول هنوز از توانایی های زیاد و عصبیت نیرومند برخوردارند. در نسل دوم به تدریج به تنعم و تن آسانی خو می گیرند. پادشاه نیز برای تحکیم قدرت مطلقه خود یاران پیشین را کنار می زند و پایه های عصبیت را سست می کند. در نسل سوم هم عصبیت مضمحل شده است و هم دولتمردان با خوگیری به تن آسانی و خوش گذرانی توان خود را از دست داده اند. هر دولت از پنج مرحله شامل فتح و استیلا، تشکیل سلسله، رشد و اوج، زوال و بالاخره سقوط می گذرد.
در مرحله اول حاکم بر مبنای عصبیت خویشاوندی مقام رهبری و پیشوایی دارد. در مرحله دوم حاکم قدرت را در اختیار خود می گیرد و به عصبیت پشت پا می زند. آنگاه مرحله راحتی، اسراف و سستی قوا می رسد. بعد هم حاکمان به راه و روش خوش گذرانی وابسته می شود و حکومتشان رو به افول می رود. آنگاه یک تهاجم از نیروهای بیرونی کافی است تا این دولت را برافکند.

پی نوشت ها :

1.محسن مهدوی، پیشین، ص 136.
2.آن لمبتون، دولت و حکومت در دوره ی میانه ی اسلام، ترجمه ی علی مرشدی زاد(تهران، نشر تبیان، 1379)، ص 204.

منبع مقاله :
پولادی، کمال؛ (1387)، تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام، تهران: نشر مرکز